خاطرات تلخ و شیرین ما - مادر تنهای مظلوم
عکس: کارتن خوابی معتاد در پارک خواجوی کرمانی دروازه غار
---
برای شناسایی رفته بودیم .به یک خانه شلوغ برخوردیم که چندین مرد دم در خانه ایستاده بودند، داخل شدیم و پرسیدیم که در این خانه بچه ای هست؟ که قبل از اینکه سوال کنیم دختری تقریباً 17 ساله که آرایشی غلیظی که داشت آمد جلو پرسید که اتاق می خوای؟ گفتم نه. در طبقه همکف 4 اتاق داشت که هر کدام تقریباً 7 الی 9 متر بود و به گفته خودشان ظاهرا در هر کدام یک خانواده دو نفره زندگی می کردند و طبقه بالایش 3 اتاق داشت که اندازه آن هم مثل پایین بود و در هر کدام خانواده ایی زندگی می کردند.
در یکی از اتاق ها رو زدم زنی از لای در نگاهی کرد و در را بست و بعد از چند لحظه روسریش را سر کرد و با چشمانی کبود آمد. ترس و پریشانی و استرس در چهره اش موج میزد. ازش پرسیم که فرزندی داری؟ که گفت: آره دوتا دختر 9 و 15 ساله دارم که مدرسه میرن، در همان لحظه دخترانش آمدند ،آنها هم دست کمی از مادرشان نداشتند. ادعا می کرد که شوهرش کارگر است، در تمام مدتی که حرف میزدیم پر از نگرانی و اضطراب بود. بعد از مدتی متوجه شدیم که اینجا خانه فساد است و منظور آن دختر که گفت اتاق می خوای را بعداً فهمیدم . نمیدانم در مورد این مادری که مجبور است در این خانه زندگی کند و ثمره زندگی اش را در این محیط بزرگ کند، چه بگویم! از ارزش و مقام زن بگویم که پیغمبر به احترامش بر دستانش بوسه زد یا از مریمی بگویم که در مقابل آن همه تهمت ایستاد و جنگید تا از ارزش و مقام زن چیزی کم نشود یا از آسیه که در آن محیط خود را با آن ایمان قوی نگه داشت که تاریخ به مقامش قبطه بخورد یا از هاجر بگم یا...
می گویند بهشت زیر پای مادران است. چه جمله زیبایی ولی در اینجا کاملاً بی معناست. در اینجا حقوق زن پای مال نمی شود بلکه خود زن است که زیر پای مفسدان له و نابود می شود. در اینجا عشق و محبت معنایی ندارد. با آن خانه و زندگی و ظاهری که آن مادر داشت هر روز که می گذرد یک قدم خود را به مرگ نزدیک تر می بیند و مشتاقانه منتظرش می نشیند، البته مادری که من دیدم مرگ در پیشگاهش حقیر بود چون سختی هایی که او کشیده مرگ نمی تواند به هیچ طریقی به کسی بدهد. این زن یک انسان است که حالا از سر اجبار تبدیل شده به چاهی بی انتها برای رفع نیازهای جنسی هوس بازانی که بوی گندشان دنیا را برداشته. اگر هم بخواهد از آن خانه بیرون بیاید و به جامعه پناه ببرد ،جامعه ما هم دست کمی از آن خانه ندارد، فقط ظاهرش باکلاس تر و شیک تر است. تا کجا قراره که بنده شهوات خود باشیم و به خاطرش دست به هر جنایتی بزنیم و برای خودخواهی خود چنین ظالمانه رفتار کنیم و یادمان برود که همه انسانیم و روح داریم احساس داریم ، چه زن باشیم چه مرد. هیچوقت نگاه پر از ترس و وحشت آن مادر را در محله دروازه غار فراموش نمیکنم. نمیدانم سرنوشت آن دو دختر معصوم در آن خانه چه میشود!!؟ سرنوشت این دختران پاک جامعه...
---
مسعود؛ از اعضای خانه علم
- ۹۱/۰۳/۱۶