وبسایت خبری جمعیت امام علی(ع)

اخبار و گزارش‌ها و تصاویر طرح‌های جمعیت امام دانشجویی مردمی امام علی(ع)

وبسایت خبری جمعیت امام علی(ع)

اخبار و گزارش‌ها و تصاویر طرح‌های جمعیت امام دانشجویی مردمی امام علی(ع)

قصه های کوچه - رقیه و عمه زینب

دوشنبه, ۱ آبان ۱۳۹۱، ۰۹:۱۷ ق.ظ


دختربچه پرسید: «عمه بابایم کجاست؟»

زینب در حالی که اشک توی چشماش حلقه زده بود،

رقیه رو در آغوش کشید و گفت: «تو هم مثل من وقتی به دنیا اومدی بابا بالای سرت نبود»

«همه عمرم مجبور بودم برای خودم هم پدر باشم هم مادر؛ خدا رو شکر که تو لااقل منو داری»

رقیه نگاهی به کف پاهاش که از بس روی زمین کشیده بود، سیاه شده بود انداخت و پرسید: «عمه جان اینجا کجاست؟»

زینب دستای کوچیکش رو گرفت و گفت: دخترم اینجا متروی این شهر پر از بی عدالتیه و من و تو مجبوریم هر روز برای گذرون زندگی مون توی راهروهای شلوغ و خالی از انسانیتش گدایی کنیم...

---

تقدیم به زینب، دختری از دروازه غار

فرزاد حسینی؛ از اعضای جمعیت امام علی

"قصه های کوچه" مجموعه داستانهایی است بر اساس حقایقی که هر روز در کوچه های جنوب و حاشیه شهرمان شاهد آن هستیم

  • محمد هنرمند

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی